16374376



داستان پدر یک داستان کوتاه از آنتون چخوف است که یکی از داستانهای موجود در کتاب داستان زندگی من است.

در ابتدا باید بگویم این داستان یکی از داستانهاییست که واقعا تاثیر گذار است و در عین سادگی و نداشتن هیچ پیچ و تابی حاوی طنزی هنروار و به تعبیری تلخندی دارد که خواننده واقعا متاثر می شود زاویه دید داستان سوم شخص است و درون مایه اش به نظر من طنزی هنر گونه است طنزی بس ظریف.شخصیت اصلی داستان که از اسم داستان پیداست پدری است پیر , پدری که هیچ چیزی ندارد جز سه پسر و یک دختر, همسرش را هم از دست داده و در یک بیغوله ای میان زنهایی که از سطح اجتماعی پایینی برخوردارند زندگی می کند گه گاهی شرط بندی روی اسبها می کند و دائم الخمر است در اصل فردی است که واقعا محتاج و متاثر از فرزندان نازنینش و مدام باعث سرافکندگی آنها می شود و آنها با کمال عطوفت با پدر پیرشان با تمام بد رفتاری های دوران جوانی اش رفتار می کنند به وی پول می دهند , احترام می گذارند , و حتی با حفظ غرور پدر به وی لباس می دهند. نکته ی جالب و تاثر برانگیز داستان هنگامیست که پدر پسر را به خانه ی درویشی اش می برد و با وی و زنهای آنجا ودکا و کمی چای می خورد و مست می کند و آنجاست که حس برتری خود را بی رحمانه بیان می کند و غرور کاذبی جلوی زنها می گیرد و در هنگام بدرقه ی پسر همان پدر اول می شود و در آخرین جمله بصورت بلند با همان غرور کاذب با پسر خداحافظی می کند زیرا می خواست به پیش زنها برود.مفهوم داستان این است که افراد آنطور که هستند نیستند, ظواهر هیچگاه بیانگر باطن نیستند. لباس , پول حتی رفتار انسانها می تواند نقابی باشد برای پوشاندن آنچه که هستند برای پوشاندن کاستی هایشان برای نقاط ضعفشان و دمیدن روحی کاذب ورای چهره ی اصلی شان. از آنجا که در ادبیات اجتماعی پدر نشانه ی اراده است می توان اینگونه تعبیر کرد که اراده ی عام بر پنهان کردن حقیقت در ورای چیز دیگریست که این امر در غالب پدر در داستان روایت شده است در کل این داستان کوتاه یک نقطه ی برجسته دارد که همان جمله ی آخر پدر به پسر است.


این داستان نوشته ی زنده یاد غلامحسین ساعدی (۱۳۶۴-۱۳۱۴) می باشد که یکی از داستانهای پر محتوا می باشد که طبق این داستان فیلم "گاو" نیز به کارگردانی داریوش مهرجویی و فیلم نامه نویسی ایشان و به بازیگری عزت اله انتظامی در نقش مشدی حسن و نیز علی نصیریان در نقش مش اسلام در سال ۱۳۴۸ به اجرا درآمد.

این داستان دو پیام دارد که پیام محوری آن نهایت برده کشی و استثمار است و استثمار ملتها و بهره کشی از آنهاست و پیام دیگر آن الیناسیون (خود باختگی) است.که جایز است کمی در مورد این دو پیام صحبت کنیم , در مورد برده کشی و استثمار این مطلب قابل ذکر است که در ادبیات نمادی , گاو مصدر و نماد برده کشی است زیرا از گاو هم از زنده ی آن و هم از مرده ی آن استفاده می کنند که حتی به اندازه ی یک خر نیز جفتک نمی اندازد ! که همین مصداق نهایت استثمار این موجود توسط ما انسانهاست به گونه ای که : ۱- شخم می زند (زور و توان) ۲- شیره ی جان او را می گیرند ۳- تا زمانی که جان دارد از آن بار می کشند ۴- هنگامی که او را می کشند یا می میرد از گوشت , پوست , استخوانها و نیز شاخ او و بعد ها کله و پاچه و حتی مغز او را می خورند!.

۲- الیناسیون یا خودباختگی : یعنی کسی که همه ی اراده , خواست , علاقه و حتی خود را در یک چیز یا صفتی یا حالتی در می بازد و در اینجا مشدی حسن خود را گاو می پندارد که در حقیقت به این معناست که نتنها مشدی حسن بلکه تمام مردهایی که درون قصه در طویله رو به روی وی ایستاده اند به نوعی گاو هستند ولی نمی دانند.

در مورد شخصیتهای داستان باید اول به مشدی حسن بپردازیم که همانگونه که گفته شد وی خودباخته یا الینه شده است و همانند آیینه ایست که شخصیت پنهان دیگران را به رخ آنها می کشد بطور مثال در قسمتی از قصه همه به مشدی حسن می گویند تو گاو نیستی اما او اصرار دارد و کدخدا را نیز شاهد می گیرد که گاو است. شخصیت کد خدا نیز شخصیتی است که همه ی روستا و حتی حوادث تلخ برای او مفهوم اقتصادی دارد گویی روستا با همه ی مردمانش ابزاری برای توانایی اقتصادی اوست بطوریکه در قسمتی از قصه به محض دیدن جنازه ی گاو پیشنهاد می دهد که پوستش را در بیاورند! . شخصیت بعدی اصلان است کسی است که به جای همه می اندیشد و بگونه ای مغز متفکر داستان است وی حتی به کد خدا نیز خط می دهد و هر کاری که وی انجام می دهد مردم همگی بهت زده و الینه شده همان کار را ادا می کنند. با آوردن نماد گوش در داستان نیز به این موضوع اشاره می شود که مردم همگی گوش هستند و حتی اراده ی آنها نیز گوش است.در مورد جبار که شخصیتیست غلدر که انتخاب اسم وی نیز به همین خاطر بوده است و در آخر مشدی طوبی که همسر مشدی حسن است شخصیتی است منفعل که تقریبا بدون واکنش فعال است وی فقط می گرید و یم تماشاگر است که در ادبیات اجتماعی زنها نماد جامه اند و شخصیت مشدی طوبی این مفهوم را می رساند که جامعه پویا نیست و غیر فعال است که فقط نظاره گر وقایع است.

در آخر باید از استاد خوب و فهیمم استاد شفیعی نیز قدر دانی کنم و ذکر کنم این نقد بر گرفته از نقد وی می باشد و امید وارم توانسته باشم این وظیفه ی مهم یعنی به اشتراک گذاری دانش را به خوبی اجرا کرده باشم.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حمید صالح زاده happyschoolhh peechpeechi emohtava روزمرگی های من شهر شبکه عجیب۴ وب سایت دکتر هادی زارعی ღஞ فرشته ی تنها ஞღ مطالب علمی آنلاین